وب لیلی
- وب ناحیه دو
شاید به نظرتان دیوانگی باشد که اجازه ندهیم نوزادان در طول روز زیاد چرت بزنند. اصولا کودکان زیر دوسال زیاد می خوابند و باعث می شوند تا والدینشان نتوانند درست برنامه ریزی کنند و به اصطلاح دستشان برای انجام هر کاری بسته است.
چرا کودک نباید زیاد چرت بزند
برای حل این مساله می توانید برای خواب کودک خود برنامه زمانی تعیین کنید. به نمونه زیر توجه کنید:
• بیدارباش در ساعت 6:30 صبح. این بهترین زمان است زیرا همه اعضای خانواده بیدار می شوند.
• چُرت اول: بازگشت به رختخواب از ساعت 8:30 تا 11:30 صبح
• بیدارباش دوم از ساعت 11:30 تا 4 بعدازظهر
• چُرت دوم: بازگشت به رختخواب از ساعت 4 بعدازظهر تا 5:30 دقیقه عصر (بیدار کردن او برای صرف شام. اگر کودک را بیدار نکنید همچنان به خواب خود ادامه خواهد داد.)
• دوباره خوابیدن در ساعت 7:30 بعدازظهر (بهترین ساعت است زیرا محیط خانه ساکت و آرام است)
شاید این برنامه ریزی دقیق برای والدین شبیه رویا باشد اما با تلاش می توان به این برنامه ریزی رسید. البته این روش مشکلات خاص خود را نیز دارد. به طور مثال، مادر هرگز نمی تواند خانه را ترک کند و این مساله مسلما باعث ناراحتی اوست زیرا نمی تواند برای خرید یا دیدن دوستان بیرون برود و شاهد رویدادهای اطراف محل زندگی خود باشد.
شاید با خود تصور کنید که خوب، چرا برنامه خواب کودک را به 11 صبح تا 4 بعدازظهر تغییر ندهیم. این یک فرصت 5 ساعته است که می توان به هر کاری رسیدگی کرد. اما نه! این روش کارساز و درست نیست زیرا شاید کودک این همه مدت نخوابد. یا حتی شاید این باعث شود تا شب دیر به خواب برود و دوباره دردسر بیدار ماندن شبانه به سراغ شما می آید.
باید کمی صبور باشید. هر چه کودک بزرگ تر شود، خواب های شما نیز کامل تر می شود.
منبع:bartarinha.ir
موضوعات مرتبط: کودک و والدین
برچسبها: خواب نوزاداختلالات خواب نوزاد
روزی چند مسافر ببری را به دام انداختند و او را در قفس اسیر کردند.
آن ها قفس او را در کنار جاده قرار دادند تا همه ببینند ببری که تاکنون جان حیوانات و بچه های بسیاری را گرفته الان خود به دام افتاده.
حالا ببر توی یک دردسر بزرگ افتاده بود. او نه غذایی برای خوردن داشت و نه آبی برای نوشیدن. ببر درنده از هر رهگذر و عابری درخواست می کرد تا او را نجات دهد و به آن ها قول می داد اگر او را از این قفس نجات دهند کاری به کار آن ها نخواهد داشت. اما هیچ کس حرف ببر وحشی و درنده را باور نمی کرد.
اما در آخر مسافری مهربان بعد از این که قول ببر را شنید حاضر شد او را از بند رها کند.
ببر وحشی به محض این که از قفس آزاد شد می خواست مسافر مهربان را بکشد. مسافر از او خواست تا به قول و عهدش وفا کند. اما حیوان درنده توجهی به التماس مرد مسافر نمی کرد. ببر وحشی گفت: من گرسنه ام و تو هم شکار منی، چگونه تو را آزاد کنم؟
در همین حین، روباهی به آن جا رسید. او تمام حرف های ببر و مرد مسافر را شنید و گفت: باور نمی کنم چنین ببر بزرگی در چنین قفس کوچکی جا شده باشد.
ببر گفت: الان به تو نشان می دهم که چگونه در قفس جاشدم. و بعد داخل قفس شد و روباه ناقلا فوراً در قفس را بست و با مرد مسافر از آن جا دور شد.
موضوعات مرتبط: مطالب اموزنده در مورد همه چیزداستان کوتاه و اموزندهکودک و والدین
برچسبها: قصهقصه کودکانهقصه برای کودکان
تغذیه کودک - وقتی درِ منزل را باز کردم و دیدم که با چشم های اشکآلود، بغل پدرش نشسته و بین هقهقهایش، مدام، تکرار میکند که «من نمیخوام هیچکسی رو بخورم!» حسابی نگران شدم. همسرم، در پاسخ به نگاههای نگران و سوالهای شتابزده من، تعریف کرد که «بردیا»، دوست صمیمی پسرم در مهدکودک، به او گفته که خیلی بیرحم است که گوشت میخورد؛ چون «ببعیها گناهی ندارن که ما میکشیمشون و ازشون غذا میخوریم» و بعد هم با پسرم قهر کرده تا انتقام همه گوشفندها و مرغها را گرفته باشد.
قلبم از دیدن رنج پسر کوچکم و اشکهایی که انگار قرار نبود بند بیایند، فشرده شد، ولی واقعا نمیدانستم در جواب سوالهای پشتسرهم او که «اصلا چرا من مجبورم گوشت بخورم؟»، «آخه ما چرا حیوونهای کوچولو رو بهخاطر خودمون، اذیت میکنیم» و...، چه جوابی بدهم.
شاید این مشکل، برای شما هم پیش آمده باشد. بچهها، از سه، چهار سالگی به بعد، ارتباط بین مرغی را که توی حیاط خانه پدربزرگ دیدهاند و جوجهکباب روی منقل را درک میکنند و میفهمند که گوشت توی خورش، از کجا آمده و همین مساله، گاهی، باعث ایجاد نوعی مقاومت ذهنی برای خوردن گوشت یا مرغ میشود.
کوتاه نیایید
شاید امتناع کودک شما، از خوردن گوشت یا غذاهای حیوانی، فقط بهخاطر تغییر ذائقهاش باشد، نه بهخاطر اینکه از فکر خوردن یک حیوان دیگر، دچار عذاب وجدان شده. پس، برای اینکه نسبت به سلامت برنامه غذایی او، اطمینان داشته باشید، بهجای حذف کامل گوشت از رژیم غذایی، سعی کنید راهی برای دادن آن به کودک پیداکنید؛ البته بدون جنگ و دعوا!
گیاهخواری، گُل بیخار نیست
شاید پیش خودتان فکر کنید که اگر فرزند شما، به اندازه کافی، میوه، سبزی، حبوبات یا نان و غلات مصرف کند، دیگر نیازی به گوشت، مرغ، ماهی و... ندارد. خب، این طرز فکر، چندان درست نیست؛ چون منابع غذایی حیوانی، برخی از ویتامینها را از جمله B12 دارند که در هیچ غذایی با منشأ گیاهی، پیدا نمیشود و کمبودش، باعث بروز کمخونی میشود.
بچهها حساسترند
کودکان، در مقایسه با بزرگترها، حساسترند و نمیتوانند بهخوبی والدینشان، اهمیت مصرف گوشت یا غذاهایی را درک کنند که منشأ حیوانی دارند. بچهها از اینکه بدانند غذایی که توی بشقابشان است، تا همین چند وقت پیش، زنده بوده، راه میرفته و آنطور که بعضی بچهها، به ماجرا، پر و بال میدهند، «جیکجیک میکرده و برای بچههاش غذا میبرده»، احساس بدی پیدا میکنند. پس، به احساسشان احترام بگذارید و مسخرهشان نکنید.
وقتی کودکتان میپرسد «آیا مجبورم گوشت بخورم؟»، چه پاسخی برایش دارید؟
اگر کودکتان دو تا چهار ساله است:
خوردن گوشت و مرغ، برای سلامتیات، مفید است؛ حتی اگر یک تکه کوچک باشد. مجبور نیستی هر روز گوشت بخوری. یکی، دو بار در هفته کافیه و بقیه روزها هم میتونی تخممرغ و پنیر بخوری که دوست داری.
اگر کودکتان، چهار تا هفت ساله است: نمیخواهم مجبورت کنم که گوشت قرمز بخوری، ولی گوشت مرغ یا ماهی، کمک میکنه که زودتر بزرگ بشی. یادت باشه حالا که کمتر گوشت میخوری، باید به اندازه کافی، شیر و میوه و سبزی بخوری تا مریض نشی.
اگر کودکتان، بزرگتر از هفت سال است:
ما، آدمها، همهچیزخوار هستیم؛ میدونی یعنی چی؟ یعنی در برنامه غذایی ما، هم غذاهایی با منبع حیوانی و هم گیاهی وجود داره؛ چون بدنمون، طوری ساخته شده که به هر دو نوع غذا، احتیاج داره. مثلا خداوند، به ما دندون داده تا بتونیم گوشت رو بجویم و از پروتئین اون استفاده کنیم. اگر گوشت رو این شکلی که درست کردم، دوست نداری، میتونی کمکم کنی تا غذاهای جدیدی برایت بپزم که طعمشان رو دوست داشته باشی.
موضوعات مرتبط: کودک و والدین
برچسبها: تغذیه کودک غذای کودک تغذیه کودکان
1. آنها غذای داخل بشقاب را به اطراف هل می دهند و غذایشان را تمام نمی کنند. اینکه به فرزندتان بگویید "کل غذای داخل بشقاب باید تمام شود" به آنها کمکی نمی کند که بفهمند سیر شده اند یا خیر. اگر غذا خوردن او کند یا متوقف شده است، چند دقیقه به او وقت دهید تا حس کند که آیا معده اش پر است یا خالی. به او فشار نیاورید که تا آخرین لقمه غذایش را بخورد.
2. فرزندتان برای وعده بعدی گرسنه نیست که معمولاً باید باشد. بسیاری از والدینی که فکر می کنند فرزندشان هر چیزی را نمی خورند، باید بدانند که به فرزندشان قبل از غذا هله هوله می دهند. کودکان در دهه هفتاد بطور متوسط روزانه یک خوراکی می خوردند، در حالیکه امروزه کودکان سه بار هله و هوله و خوراکی می خورند. که البته فقط موضوع کمیت نیست، بلکه مسئله کیفیت است. تحقیقی در دانشگاه کارولینای شمالی کشف کرد که خوراکی های پرقند و پرچربی (مانند کلوچه، چیپس و بیسکویت) حدوداً 28 درصد غذاهای کودکان دو تا شش ساله و 35 درصد بچه های 7 تا 12 ساله را تشکیل می دهند. چهل یا پنجاه سال پیش، کودکان فقط توت فرنگی می خوردند، امروزه آب نبات میوه ای می خورند.
3. مقدار غذای داخل بشقاب آنها با مقدار غذای شما برابری می کند. بچه ها به مقدار غذای بزرگسالان نیاز ندارند. به اندازه کف دست برایشان غذا بریزید و این برای آنها کافی است. همیشه برای آنها به اندازه مشتتان غذا بریزید و این مقیاس یادتان باشد.
4. اولین چیزی که به هنگام ناراحتی، استرس، خستگی یا بدخلق شدن بچه به ذهنتان می رسد این است که برایش خوراکی بخرید. شاید تنها چیزی که لازم داشته باشند فقط در آغوش گرفتن، سکوت یا چیزی برای نوشیدن باشد. شاید هم فقط کم حوصله شده باشند. قبل از آنکه به آنها هله هوله بدهید، به مشکل اصلی او بیندیشید.
5. قسمت سینه، کمر یا پشت لباس آنها تنگ شده است، حتی با آنکه قد لباس برایش اندازه است. بسیاری از والدین وقتی فرزندشان وزن اضافه می کند متوجه نمی شوند. ولی وقتی شلوار یا تیشرت بچه تنگ می شود متوجه می شوند که بچه چاق شده است. اگر وزن فرزندتان در حال افزایش است ولی قدش تکان نمی خورد، نشان می دهد که بیش از حد لازم غذا می خورد.
موضوعات مرتبط: کودک و والدین
برچسبها: غذای کودکتغذیه کودک
صفحه قبل 1 صفحه بعد



















